اما «یک خانوادهی محترم» برای الیزهنشینان و کاخ سفیدیها میتواند فیلم بسیار مهمی باشد. به چند دلیل:
1- کارگردان فیلم یک ایرانی است که در داخل ایران و با مجوز این فیلم را ساخته، اما مفهوم آن به شدت در راستای حمله به ایران است. دقت کنیم در هیچ «پلانی» و به تاکید در هیچ پلانی از این فیلم مردم ایران انسان نیستند! وقتی خودمان بگوئیم انسان نیستیم و به سان حیواناتی وحشی به جان هم افتادهایم، طبعا دلیلی موجه به دست دشمن برای حمله میدهیم. مسئلهای که همان فیلم موهن علیه پیامبر اعظم(ص) و سیل فیلمهای اینچنینی هم سعی در القای آن دارند. اما به ناشیانهترین شکل. کاری که «یک خانواده محترم» خیلی بهتر از پس آن برآمده.
2- تهیهکنندهی فیلم یک مدیر باسابقهی جمهوری اسلامی است. وقتی «محمد آفریده» به عنوان پدر سینمای کوتاه و تجربی جریان شبهروشنفکر، خدمت را به جریان ضدارزشی تمام کرده و چنین فیلمی را راهی جشنوارههای غربی میکند وضعیت بسیار متفاوتی را نسبت به تهیهکردن فیلمی به تهیهکنندگی یک غربی ایجاد میکند.
3- صداوسیمای جمهوری اسلامی، به عنوان تریبون رسمی نظام اسلامی ایران، بودجه برایش اختصاص داده است. این یعنی تائید محتوای فیلم. حال جناب ضرغامی هرچه قدر هم توجیه کند، این گل به خودی واقعیت امروز صدا و سیما و مدیران کمدانش و بعضا معاند آن است.
همین سه دلیل هر مخاطب غربی را قانع میکند که بپذیرد «محتوای فیلم صحیح است» و «برخورد جامعه بینالملل با ایران الزامی»! چرا نباید به مشتی «جن و ملک» که مثل «سگ و گربه» به جان هم میافتند حمله نکرد؟
اما «مسعود بخشی» کارگردان فیلم در برنامه هفت گفته است که:
1- فیلم نمادی است از درگیری هابیل و قابیل: یعنی این فیلم قابل تاویل است و این اتفاق وحشتناکیست. یعنی میتوان برای هر کاراکتر فیلم یک شخصیت واقعی در نظر گرفت.
2- فیلم به هیچوجه سیاهنمایی نیست و یک فیلم قصهگو دربارهی «خرمشهر» و «دفاع مقدس» است! و این تصاویری واقعیست از آنچه دیده است.
لذا به جهت راستیآزمایی ادعای آقای کارگردان، خلاصهای از فیلم و چند سکانس آنرا عیناً و بدون دخل و تصرف به همراه چند سوال ارائه میکنم تا مخاطبان خود قضاوت کنند آیا آقای کارگردان و تهیه کنندهی «جا مانده از قافلهی شهدا!» راست میگویند؟
«آرش مرد جوانیست که بعد از 22 سال از پاریس به ایران برای تدریس در دانشگاه شیراز آمده، اما از دست حراست و نیروهای لباس شخصی زجر میکشد و حتی کتاب سادهاش دربارهی فردوسی مجوز نگرفته است و مجبور است به دانشجویانش در خانه درس بدهد. وضعیت به قدری تنگ است که در کلاسش دوربین مخفی کار گذاشتهاند و جزوات تکثیر شده از درسش توسط لباس شخصیها جمع میشود.
آرش از خفقان موجود به تنگ آمده و تصمیم میگیرد به کشور فرانسه بازگردد، اما به علت نداشتن پایان خدمت مجبور است در ایران بماند. آرش برادر شهیدی به نام امیر دارد. این نسبت میتواند برایش معافی بیاورد. نکتهای که برادر زادهاش به او میگوید. برادر زادهی آرش از تهران به دیدنش آمده. او پسر برادر ناتنی آرش است و آمده است تا او را به دیدن پدربزرگ(پدر آرش) ببرد. پدربزرگ(پدر آرش) در بستر بیماری است. همین اتفاق کلید فلاشبکهایی است که گذشتهی آرش را باز میکند. آرش و امیر فرزندان مردی هستند که دائماً پای سخنرانیهای امام است. همهجا عکس امام زده، حتی جلوی در بقالی و همواره آهنگهای انقلابی پخش میکند، اما محتکری است کثیف. فرزندانش را کتک میزند و همسرش را به عنوان دیوانه به بیمارستان میسپرد. امیر نوجوان (برادر بزرگتر آرش) از این فشار پدر میگریزد. اما به جای آنکه بنا به سفارش مادر به شیراز برود سر از جبهه درآورده و شهید میشود. پدر زن دیگری اختیار میکند و آرش صاحب یک برادر ناتنیِ لنگ میشود. برادری که در همان سنین نوجوانی به دوست و عشق کودکیِ آرش تجاوز میکند و تصاحبش مینماید. بعد از این اتفاق آرش راهی فرانسه شده و مقیم میشود و مادر نیز با مرخصی از تیمارستان پدر را ترک میکند و به شیراز میرود.
در آینده و با بازگشت آرش از فرانسه میبینیم که برادر ناتنیِ لنگ خودش را جانباز معرفی کرده و از همین طریق و همچنین با سوءاستفاده از برادر شهیدش(امیر) صاحب سرمایهی هنگفتی شده و زهره(دختری که در کودکی مورد تعارض قرار گرفت) نیز زن برادر ناتنی شده است. در خانهی برادرنانتی و زهره نیز پر است از عکس امام و رهبری و کعبه! و از ظواهر امر پیداست که زهره به شدت به شرعیات و اصول دینی پایبند است. اما مریض است و مبتلا به وسواس و دائما به شکل حقارتباری مشغول شستن خانه(به نجسی و پاکی خیلی معتقد است!).
در ادامه متوجه میشویم که پدر آرش برایش پنجاه میلیارد ارث گذاشته است. برادر ناتنی و پسرش، آرش را دزدیده و زندانی میکنند. از ظاهر زندان هم پیداست که جایی دولتیست و از وضعیت آرش هم چنین به نظر میرسد که مورد تجاوز قرارگرفته. در نهایت آرش مجبور میشود وکالت داده و از خیر ارثیه بگذرد تا زنده بماند اما در مسیر فرودگاه از خیر پاسپورت جمهوری اسلامی میگذرد و به اجتماع مردمی میپیوندد که گویا به اعتراض آمدهاند. اعتراضی که به شدت خلاف اعتقاد برادر ناتنی ریش دارد است.»
و اما چند سوال:
1- در سکانسهای فیلم بدون استثناء مردم ایران در حال دعوا هستند. غیر از چند دانشجوی شیفتهی آقای روشنفکر پاریسنشین هیچکس انسان نرمالی نیست. خصوصاً مذهبیها یا کلاهبردار و دزد و محتکرند، یا بیمارند و وسواس دارند و مورد تجاوز بودهاند، یا مشکلات جدی روحی دارند. در همه سکانسها درگیریهای خیابانی در جریان است. در بخشی از این فیلم در حالی که آقای روشنفکر در ماشین نشسته است، در پس زمینه مردم به جان هم افتاده و به قصد کشت هم را میزنند و در رادیو احمدینژاد شعری میخواند: «من از این دایره جن و ملک بیرونم» و تصویر نمای بسته صورت روشنفکر است با پس زمینه دعوا، سوال: «منظور از جن و ملک چه کسانی هستند؟»
الف) مردم مظلوم ایران
ب) جامعه مدیران فاسد کشوری
2- وقتی زهره (همسر برادرناتنی آرش که در کودکی مورد تجاوز وی واقع شده و حالا به وسواس گرفتار است و عشق سابق آرش است) قرآن میخواند، این آیات پخش میشود: ومن الناس من یقول آمنا و اذا خلوء الا شیاطینهم. سپس معلوم میشود تنها زن قصه که قران میخواند هم مشکل روانی دارد و قرص میخورد! منظور فیلم چه کسی است؟
الف) مذهبیون ایران
ب) یک زن صرف داستان
3- پدر(پدرشهید) که نماد مرد مذهبی است به شدت ریاکار است و محتکر. وی کودکانش را تا سرحد جنون میزند. در یکی از پلانها وقتی چندین دقیقه بچههایش را میزند یکباره تصویر به صورت امام کات میخورد. امام میگوید: «تاریخ اسلام به یاد ندارد که ملتی اینطور عاشق جنگ باشند!» کات میخورد به صورت مرد که محو تماشای امام است!. منظور از جنگطلبهای بیمنطق نشان داده شده در داستان چه کسانی هستند؟
الف) پیروان امام
ب) مرد قصه
4- تمامی پلانهای منفی فیلم منقوش به تصویر امام است. در یکی از این پلانها روشنفکر داستان ربوده میشود و به جایی برده میشود شبیه زندان که برادرزادهی آرش بر آن حکم میراند. اینجا نمیتواند یک انبار باشد زیرا دو مامور نیروی انتظامی مقابل آن نگهبانی داده و به حرف این پسرک گوش میدهند اینجا کجاست:
الف) یک انبار
ب) زندان اوین
ج)کهریزک
5- همسر مرد مذهبی محتکر(مادرشهید) که شهادت پسرش را قتلی توسط پدر میداند به تیمارستان آورده شده و شک درمانی میشود. عمهاش به دیدارش آمده و وعده میدهد او را با خود به شیراز میبرد و زن از قید مرد محتکر آزاد میشود. در همین لحظه که چادر مشکی را مقابل دوربین میکشند تا زن لباس آزادی بپوشد روی تصویر این صدا پخش میشود: شنوندگان عزیز توجه فرمائید:خرمشهر شهر خون آزاد شد. منظور از این عبارات روی این صحنه چیست:
الف) اتفاقی است و ربطی ندارد و صرفاً صدای رادیو است مثل الباقی فیلم
ب) منظور از خرمشهر زن داستان است
ج) تمسخر اتفاق خرمشهر
6- در تمامی پلانها پلیس و نیروهای امنیتی حضور دارند. در انتهای فیلم روشنفکر قید پاسپورت منقش به آرم جمهوری اسلامی را میزند و به دامن جماعت معترض میدان انقلاب میپیوندد. این جماعت شدیداً مورد اهانت از سوی برادر ناتنی ریشدار مذهبی وزارت اطلاعاتی قرار میگیرند. این جماعت چه کسانی هستند؟
الف) مردم عادی در خیابان آزادی
ب) جریان فتنه 88
به هر حال شرح همین چند سکانس اثبات این است که؛ اولاً مسعود بخشی با علم به آنچه کرده است فیلمی در تمسخر محض نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران ساخته و به هیچ وجه نمیتوان پذیرفت که اینهمه نشانه که بسیاری از آن گفته نشد اتفاقی بوده است. دوماً سیما فیلم با ادعای نظارت کیفی بدون در نظر گرفتن عقبهی افراد به محلی برای رشد سینمای ضدانقلاب تبدیل شده است. سوماً اینکه قاعدتا باید آقای آملیلاریجانی رئیس قوهی قضائیه و باقی مدیران دستگاه قضا و همچنین نمایندگان مجلس یکبار فیلم را دیده و به وظیفه قانونی خویش عمل کنند.
نظرات شما عزیزان:
|